دیریست که در این گوشه نیامده ام
دلم شاید خرسند باشد که یاری دارم و غمخواری ...
با خدایم راز و نیاز می کنم و از عشق به یارم می گویم
دیریست که آرزو دارم دیداری را تازه کنم در میان دوستان اما باز که وقتی می بینم رنجاندمشان ، خجل می شوم از کار خویش و پنهانی میام و می روم ...
اما این بار آمدم تا بمانم
با تک تک شما که مرا یاد دارید بمانم
این بار دیگر می مانم و هستم ...
واژه ای دارم که از ته قلبم می گویم ، البته به کسانی که آن ها هم مرا همینگونه دارند
دوستتان دارم ...